نویسنده: بهروز حاجی‌محمدی




 

در اثری كوتاه به نام «رهگذران» پیاده روی شبانه‌ی راوی به فانتزی وهم‌انگیز آزار یا قتل احتمالی دیگران منجر می‌شود: نوعی فانتزی مرگبار كه در آن، افرادی منفرد كه از یكدیگر هیچ شناختی ندارند، با شتاب همدیگر را تعقیب می‌كنند:
هنگامی كه شبانگاهان از خیابانی می‌گذرید و مردی كه از دوردست پیداست- چون خیابان پیشِ رویتان سربالا می‌آید و مهتاب است- دوان دوان به سویتان می آید، به چنگش نمی‌گیرید، ولو ضعیف و ژنده پوش باشد، ولو كسی فریادزنان در پی‌اش می‌دود، بلكه می‌گذارید به دویدنش ادامه دهد.
زیرا شب است و شما دست خودتان نیست اگر خیابان پیش رویتان در مهتاب سربالا می‌رود، و به علاوه، شاید این دو نفر آن تعقیب را برای سرگرمیِ خودشان راه انداخته‌اند، یا شاید هر دو، نفر سومی را تعقیب می‌كنند، شاید اولی بیخود و بی‌گناه تعقیب می‌شود و دومی می‌خواهد بكشدش و شما معاون جرم می‌شوید، شاید آنها هیچی از همدیگر نمی‌دانند و صرفاً دارند جدا جدا به خانه و به بسترشان می‌دوند، شاید شبگردند، شاید اولی مسلح باشد.
باری، آیا حق ندارید خسته باشید، آیا شراب مفصلی ننوشیده‌اید؟ شادید كه دومی را نیز دیگر نمی‌بینید. (مجموعه داستان‌ها، صص 456 و 457).
شخصیت اصلی این قطعه كوتاه نیز، مثل راویِ «نگاهی پرت از پنجره» صرفاً دیده‌های خود را در تصویری كوتاه ارائه می‌دهد. او با طرح صحنه‌ی تعقیب و گریز چند نفر، اجمالاً فرضیاتی درباره‌ی احتمالات و علل آن مطرح می‌كند. شكل ارائه‌ی این فرضیات نیز به گونه‌ای است كه هیچ یقینی در مورد علل تعقیب و گریز و مقصر اصلی ماجرا حاصل نمی‌شود. تردید، ابهام و نسبی‌گراییِ مطلق بر فضای اثر حاكم است. در چهار سطر از این تمثیل كوتاه، واژه‌ی «شاید» شش بار تكرار می‌شود تا تردید كامل شخصیت اصلی به خواننده انتقال یابد. خواننده اثر نیز چون راوی، این داستان را در ابهام شروع می كند و در تردید به پایان می‌رساند. در واقع، شخصیت اصلی این قطعه‌ی كوتاه، مثل بسیاری از شخصیت‌های داستانی كافكا، از جمله كا. (قصر)، یوزف كا. (محاكمه)، و كارل روسمان (گمشده)، از دستیابی به حقیقت و درك واقعیت پیرامون خود ناكام مانده است.
منبع مقاله :
حاجی‌محمدی، بهروز، (1393)، شخصیت‌های اصلی در آثار كافكا، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ اول